من و علی 2

ساخت وبلاگ
راستش الان نمیدونم دقیق چند روزه با علی زندگیمونو شروع کردیم فکر کنم تقریبا یک ماهی میشه شایدم یه ذره کمتر ! دیشب علی کلی پدرانه و شوهرانه نصیحتم کرد .... گفت من میدونم تو زود از کوره در میری و خب حرفایی میزنی که واقعا از ته دلت نیست و تنها هیجانی از روی عصبانیت من اگر یکی دوبار ناراحت نشم ( چون بعدش این قدر مهربون میشی یادم میره اصلا) ولی به مرور زمان تاثیرشو روی من یا هرکسی میذاره ... ازم خواست موقع عصبانیت مسلط تر برخورد کنم ....... البته من تا الان اصلا از گل نازک تر بهش نگفتم ولی اون میدونه من اینجوری ام چون براش تعریف کردم اینجوری ام حالا هم داشت نصیحت میکرد که اخلاق خوبی نیست و بهتره تجدید نظر بشه منم گفتم چشمم! و منم یه سری توقعات ازش داشتم مخصوصا موقع ر ا ب ط ه ی ج ن س ی که خیلی منطقی به حرفام گوش داد و پذیرفت ...... به نظرم اینکه زن و شوهر توقعاتشونو بتونن بهم بگن و در میون بزارن خیلی از اختلافات حل میشه ..... گاهی میبینم دو طرف بدون اینکه ناراحتی هاشونو بهم بگن از دست هم دلخور میشن و سردی و جدایی بینشون می افته .... علی خوبیش اینه که هرکاری که از طرف من ناراحتش کنه رک بهم میگه و در موردش صحبت میکنیم این عادتش باعث شده منم اینکارو بکنم در صورتی که من قبلا همیشه ناراحتیمو تو خودم میریختم و خودخوری میکردم و اینجوری بیشتر به طرف مقابلم ضربه میزدم ....... سه تا قانون باید وجود داشته باشه :1) به اشتراک گذاشتن توقعات 2) سنجیدن اینکه هر کدوم از طرفین چه قدر و تا چه حد قدرت براورده کردن این توقعاتو دارن و تا چه حد توقعات معقول و نامعقول هستن 3) عمل کردن به توقعات یکدیگر

به قول علی این فرایند نباید یک جانبه از طرف یکی باشه و یکی کورکورانه همه توقعات طرف مقابل براورده کنه چون این دیگه اسمش زندگی مشترک نیست زندگی جاهلانه است. 

ما هنوز خونه و یه سری وسایل خاصی برای زندگی تدارک ندیدیم تنها کاری که انجام شده تو این راستا اینکه علی خونه ای که توش بود و تخلیه کرد و اومد پیش من چون خونه ی من بزرگتر بود هرچند جامون بازم برای زندگی دو نفره کوچیک و دنبال خونه ی بزرگتری هستیم ...... به خاطر همین هنوز دوستامونو برای سور عروسی دعوت نکردیم ... بابام همش غر میزنه این همه عجله برای چی بود نمیدونم ؟! من که مشکلی ندارم بالاخره دیر یا زود خونه و وسایل میگیرم .... البته  چنتا وسیله نو مثل سرویس خواب و گاز و ماشین لباسشویی گرفتیم ولی بقیه وسایلا واقعا کفاف خونه رو نمیده و باید اول خونه پیدا کنیم بعد تکمیل کنیم که علی دنبالش هست و همش به من میگه اصلا نمیخوام نگرانی این موضوع و داشته باشی این وظیفه منه و به زودی خودم پیدا میکنم ..... کلا تو مسائل مادی نمیخواد هیچ دخالتی داشته باشم دوست داره مدیریت زندگی دست خودش باشه میگه روح زن لطیف نباید گرفتار مشکلات بشه به خاطر همین علی همیشه نگرش مثبتشو به من القا میکنه نگرانی هاشو اصلا نمیگه من از این موضوع کمی ناراحتم چون دوست دارم علی وقتی ناراحت حرف بزنه باهام ..... یه مدتم هست دنبال کارم هستم و خدا روشکر رو این مسئله ی کار به توافق رسیدیم و امیدوارم زودتر کار دلخواهمو باز پیدا کنم ..... 

خب خیلی حرف زدم بقیه حرفا بمونه برای پستهای بعدی :)))

فعلا

 

مسافر غربت...
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق, علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 22:24