مسافر غربت

متن مرتبط با «من و علی پدران این امتیم» در سایت مسافر غربت نوشته شده است

من و علی 10

  • سلام وقتی علی پیشمه خیلی حالم خوبه ... هر دو از باهم بودنمون لذت میبریم ... بهترین جای رابطه ی ما این روزا شده تخت دو نفرمون ... نمیدونم چی میشه اونجا هیچ مشکلی نداریم فقط محبت و عشق که اونجاست ... حتی زیادم در مورد مشکلات دونفره مون حرفی نمیزنیم ... دیشب خوابیده بودم  رو تخت داشتم کتاب میخوندم ساعت حدود 9:30 بود علی اومد ، اومد تو اتاق پیشونیشو چسبوند رو پیشونیم دستشو گرفتم و حالشو پرسیدم بعدم رفت لباس عوض کرد. منم رفتم تو اشپزخونه براش ساندویچ مرغ درست کرده بودم کنارش نشستم... منم دوتا گاز همراهیش کردم ولی علی زیاد میل نداشت کم خورد ... قبل اینکه بیاد خونه بهش گ,من صلى علي 100 مرة,من صلى علي 10,من صلى علي 1000,من صلى علي 100 ...ادامه مطلب

  • من و علی 9

  • سلام:) ساعت 12 ظهر گشنه از دانشگاه سرازیر شدم سمت خونه :) علی زنگ زد و گفت دارم میام خونه یه استراحت کنیم بریم خرید .... یعنی شاخام داشت در می اومد توی این مدت اولین بار بود فکر کنم مرخصی میگرفت ... گفتم ناهار خوردی گفت نه! از دیشب هرچی مونده باشه میخورم ( فدای این اخلاق قانعش شدم !) دیگه رسیدم خونه دیدم غذا خیلی کمه و سیر نمیشه تازه خودمم گشنه بودم سریع سینه مرغ گذاشتم بیرون و یخ زدایی کردم و تیکه تیکه اش کردم خوابوندم تو سس سویا و تو این فاصله سیب زمینی سرخ کردم بعدشم مرغا رو بدون روغن تو تابه گذاشتم پخته شه که علی هم اومد تا رفت یه دوش بگیره سالاد درست کردم میز,من و علی,من و علی پدران این امتیم,من و علی پدران این امت هستیم,من و علی پدران امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار ...ادامه مطلب

  • من و علی 7

  • خب علی از مسافرت که اومد همین طور که گفته بودم قهر و گذاشتم کنار! و در مورد این موضوع هم اصلا حرفی نزدیم... برام یه هدیه کوچیک گرفته بود که خیلی قشنگ. علی خیلی حسن ها داره اینکه میتونه آدم موفق و پرذوقی باشه تو کارش من تحسینش می کنم ... همیشه آدم های زندگیشو با خرید هدیه ولو کوچیک خوشحال میکنه ... تو این کار خیلی ذوق و سلیقه داره و خب این مسئله برای یه زن خیلی به چشم میاد .... علی آدم منظم و دقیق تو کارش ...ولی خب یه سری توجهاتش کمرنگ تره .... بگذریم در مورد خونه باهاش حرف زدم دوباره .. گفتم دلم میخواد زودتر بریم خونه بزرگتر بتونم وسیله بخرم .. از این همه وسایل جمع شده,من و علی,من و علی پدران این امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار ...ادامه مطلب

  • من و علی 5

  • علی بابا یک هفته رفت ماموریت :( بیشترین دوری که تا حالا تجربه می کنیم ... قرار گذاشته بودیم قبل پروازش بریم همون نزدیکا شام بخوریم که علی بابا قرارو بهم زد گفت چی از این بهتر که اخرین دقایق تو خونه خودمون خلوت کنیم :) تا اخرین دقایق نمیتونستیم از هم دل بکنیم ، ثانیه ها رو میشمردیم و آخرش به اجبار، علی بابا ازم جدا شد منم بدرقه اش نرفتم یعنی خودش نخواست ........ تو خونه نشستم و لارا فابیا گوش دادم و دل تنگی کردم .....از فردا هم باید کم کم وسایل جمع کنم ... علی بیاد میریم خونه ی خودمون ... خوشحالم ! این خونه خیلی کوچیک اندازه ی یه نفره نه دو نفر ادم پر تحرک:)) نمیشه رد شد ,من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار ...ادامه مطلب

  • من و علی 3

  • امروز با mls چنتا خونه علی پیدا کرد که از نظر مکانی،  مورد نظر ما بودند. یکیش خیلی چشممونو گرفته ؛دو خوابه است و اشپزخونه اش بزرگ. کلا قضیه خونه حل شده در نهایت یکی از خونه های انتخابی رو میریم حتما ... البته ما فعلا تو فکر خرید نیستیم چون مدت اقامتمون معلوم نیست تا بعد ببینیم چی میشه ....... من یه ترسی که همیشه داشتم و الانم متاسفانه دارم ترس از دست دادن ادمهای زندگیمه که بعد مرگ مامانم خیلی شدت گرفت. دیشب داشتم به علی میگفتم گاهی میترسم از دستت بدم گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی یه اتفاقی بیفته ازم دور شی یا رهام کنی یا دیگه دوستم نداشته باشی که گارد گرفت نسبت به حرف,من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار ...ادامه مطلب

  • من و علی 2

  • راستش الان نمیدونم دقیق چند روزه با علی زندگیمونو شروع کردیم فکر کنم تقریبا یک ماهی میشه شایدم یه ذره کمتر ! دیشب علی کلی پدرانه و شوهرانه نصیحتم کرد .... گفت من میدونم تو زود از کوره در میری و خب حرفایی میزنی که واقعا از ته دلت نیست و تنها هیجانی از روی عصبانیت من اگر یکی دوبار ناراحت نشم ( چون بعدش این قدر مهربون میشی یادم میره اصلا) ولی به مرور زمان تاثیرشو روی من یا هرکسی میذاره ... ازم خواست موقع عصبانیت مسلط تر برخورد کنم ....... البته من تا الان اصلا از گل نازک تر بهش نگفتم ولی اون میدونه من اینجوری ام چون براش تعریف کردم اینجوری ام حالا هم داشت نصیحت میک,من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار ...ادامه مطلب

  • در دست نوشتن.......

  • با اینکه این روزا وبلاگ نویسی دیگه از مد افتاده ولی من هنوز این روش سنتی رو برای به اشتراک گذاشتن حرف ها و خاطرات و دل نوشته ها بیشتر از همه دوست دارم ... الانم خوشحالم دنیای وبلاگ نویسی خلوت شده و اینجوری راحتر میتونم بدون مزاحمت از هر چی دلم بخواد بنویسم... ارشیو قدیمی من هنوز هست فقط دیگه عدم نمایش در وبلاگ ... گذشته ی من بخشی از زندگی منه و همیشه اون نوشته ها برام می مونه ولی این روزا فصل جدید تو زندگیم باز شده اونم ازدواجمه که دوست دارم خاطراتمو من بعد اینجا بنویسم که همیشه خاطراتش تو سال های بعد برام بمونه .. چه تلخ و چه شیرین ,دست در حال نوشتن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها