مسافر غربت

ساخت وبلاگ

نوشتن اینجا چه حس نوستالژیکی داره، یادم نیست آخرین بار کی نوشتم .... چه خاطراتی از اینجا دارم وقتی بازش میکنم مثل یه فیلم مه اتفاقات این چند سال میاد جلوی چشمم... عشق رامین و ازدواجش ... مهاجرت .. مرگ مامان ... آقای میم ... ازدواج کوتاهم با علی و طلاقم....  با اتفاقات بد گذشته کنار اومدم ... فقط شدن یک سری خاطرات که هیچ کجای مغز و دلم رو اشغال نکردند.... این روزا تنها دغدغه ام کار کردن هست و پول جمع کردن ... میخوام تا دوسال دیگه بتونم مادر بشم..... اینجا نوشتم که یه روزی بیام ببینمش و بازم به خودم بگم مریم رسیدی به اون چیزی که میخواستی.... مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 0 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 1:54

سلام وقتی علی پیشمه خیلی حالم خوبه ... هر دو از باهم بودنمون لذت میبریم ... بهترین جای رابطه ی ما این روزا شده تخت دو نفرمون ... نمیدونم چی میشه اونجا هیچ مشکلی نداریم فقط محبت و عشق که اونجاست ... حتی زیادم در مورد مشکلات دونفره مون حرفی نمیزنیم ... دیشب خوابیده بودم  رو تخت داشتم کتاب میخوندم ساعت حدود 9:30 بود علی اومد ، اومد تو اتاق پیشونیشو چسبوند رو پیشونیم دستشو گرفتم و حالشو پرسیدم بعدم رفت لباس عوض کرد. منم رفتم تو اشپزخونه براش ساندویچ مرغ درست کرده بودم کنارش نشستم... منم دوتا گاز همراهیش کردم ولی علی زیاد میل نداشت کم خورد ... قبل اینکه بیاد خونه بهش گ مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من صلى علي 100 مرة,من صلى علي 10,من صلى علي 1000,من صلى علي 100, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 21:11

سلام:) ساعت 12 ظهر گشنه از دانشگاه سرازیر شدم سمت خونه :) علی زنگ زد و گفت دارم میام خونه یه استراحت کنیم بریم خرید .... یعنی شاخام داشت در می اومد توی این مدت اولین بار بود فکر کنم مرخصی میگرفت ... گفتم ناهار خوردی گفت نه! از دیشب هرچی مونده باشه میخورم ( فدای این اخلاق قانعش شدم !) دیگه رسیدم خونه دیدم غذا خیلی کمه و سیر نمیشه تازه خودمم گشنه بودم سریع سینه مرغ گذاشتم بیرون و یخ زدایی کردم و تیکه تیکه اش کردم خوابوندم تو سس سویا و تو این فاصله سیب زمینی سرخ کردم بعدشم مرغا رو بدون روغن تو تابه گذاشتم پخته شه که علی هم اومد تا رفت یه دوش بگیره سالاد درست کردم میز مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی,من و علی پدران این امتیم,من و علی پدران این امت هستیم,من و علی پدران امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق, علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 13:00

خب علی از مسافرت که اومد همین طور که گفته بودم قهر و گذاشتم کنار! و در مورد این موضوع هم اصلا حرفی نزدیم... برام یه هدیه کوچیک گرفته بود که خیلی قشنگ. علی خیلی حسن ها داره اینکه میتونه آدم موفق و پرذوقی باشه تو کارش من تحسینش می کنم ... همیشه آدم های زندگیشو با خرید هدیه ولو کوچیک خوشحال میکنه ... تو این کار خیلی ذوق و سلیقه داره و خب این مسئله برای یه زن خیلی به چشم میاد .... علی آدم منظم و دقیق تو کارش ...ولی خب یه سری توجهاتش کمرنگ تره .... بگذریم در مورد خونه باهاش حرف زدم دوباره .. گفتم دلم میخواد زودتر بریم خونه بزرگتر بتونم وسیله بخرم .. از این همه وسایل جمع شده مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی,من و علی پدران این امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 20:18

علی بابا یک هفته رفت ماموریت :( بیشترین دوری که تا حالا تجربه می کنیم ... قرار گذاشته بودیم قبل پروازش بریم همون نزدیکا شام بخوریم که علی بابا قرارو بهم زد گفت چی از این بهتر که اخرین دقایق تو خونه خودمون خلوت کنیم :) تا اخرین دقایق نمیتونستیم از هم دل بکنیم ، ثانیه ها رو میشمردیم و آخرش به اجبار، علی بابا ازم جدا شد منم بدرقه اش نرفتم یعنی خودش نخواست ........ تو خونه نشستم و لارا فابیا گوش دادم و دل تنگی کردم .....از فردا هم باید کم کم وسایل جمع کنم ... علی بیاد میریم خونه ی خودمون ... خوشحالم ! این خونه خیلی کوچیک اندازه ی یه نفره نه دو نفر ادم پر تحرک:)) نمیشه رد شد مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 4 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:30

http://dl4.shirazsong.org/tmp/Az%20Tanhaei%20Geryeh%20Makon%20320.mp3

مسافر غربت...
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 3 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 9:33

امروز با mls چنتا خونه علی پیدا کرد که از نظر مکانی،  مورد نظر ما بودند. یکیش خیلی چشممونو گرفته ؛دو خوابه است و اشپزخونه اش بزرگ. کلا قضیه خونه حل شده در نهایت یکی از خونه های انتخابی رو میریم حتما ... البته ما فعلا تو فکر خرید نیستیم چون مدت اقامتمون معلوم نیست تا بعد ببینیم چی میشه ....... من یه ترسی که همیشه داشتم و الانم متاسفانه دارم ترس از دست دادن ادمهای زندگیمه که بعد مرگ مامانم خیلی شدت گرفت. دیشب داشتم به علی میگفتم گاهی میترسم از دستت بدم گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی یه اتفاقی بیفته ازم دور شی یا رهام کنی یا دیگه دوستم نداشته باشی که گارد گرفت نسبت به حرف مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق, علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 10:48

راستش الان نمیدونم دقیق چند روزه با علی زندگیمونو شروع کردیم فکر کنم تقریبا یک ماهی میشه شایدم یه ذره کمتر ! دیشب علی کلی پدرانه و شوهرانه نصیحتم کرد .... گفت من میدونم تو زود از کوره در میری و خب حرفایی میزنی که واقعا از ته دلت نیست و تنها هیجانی از روی عصبانیت من اگر یکی دوبار ناراحت نشم ( چون بعدش این قدر مهربون میشی یادم میره اصلا) ولی به مرور زمان تاثیرشو روی من یا هرکسی میذاره ... ازم خواست موقع عصبانیت مسلط تر برخورد کنم ....... البته من تا الان اصلا از گل نازک تر بهش نگفتم ولی اون میدونه من اینجوری ام چون براش تعریف کردم اینجوری ام حالا هم داشت نصیحت میک مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی پدران این امتیم,من و علی,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق, علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 22:24

با اینکه این روزا وبلاگ نویسی دیگه از مد افتاده ولی من هنوز این روش سنتی رو برای به اشتراک گذاشتن حرف ها و خاطرات و دل نوشته ها بیشتر از همه دوست دارم ... الانم خوشحالم دنیای وبلاگ نویسی خلوت شده و اینجوری راحتر میتونم بدون مزاحمت از هر چی دلم بخواد بنویسم... ارشیو قدیمی من هنوز هست فقط دیگه عدم نمایش در وبلاگ ... گذشته ی من بخشی از زندگی منه و همیشه اون نوشته ها برام می مونه ولی این روزا فصل جدید تو زندگیم باز شده اونم ازدواجمه که دوست دارم خاطراتمو من بعد اینجا بنویسم که همیشه خاطراتش تو سال های بعد برام بمونه .. چه تلخ و چه شیرین  مسافر غربت...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : دست در حال نوشتن, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 7:01